بیوگرافی اشلی گراهام
بیوگرافی لوییس سرا
اما به نظر من یک شخصیت فرعی دارد.
لوییس سرا در رزیدنت اویل 4 حضوری پر رنگ داشت و در اوایل ماموریت لیون اسکات کندی سر و کله اش در روستای مخوف اسپانیا پیدا شد.
لوییس که ملیتی مادریدی داشت و پلیس سابق نیروی پلیس بود برای انجام ماموریتی به این روستای بی روح وارد میشود ولی از شانس بد او به منطقه ای وارد شده بود که ای کاش به انجا نمی امد.
لوییس برای کارهای ازمایشگاهی به این روستا امده بود و از شغل پلیسی خود را کنار کشیده بود.گویا میدانسته که ویروسی در این روستا منتشر شده و برای نمونه برداری و ازمایش به این محیط مخوف پا گذاشته بود. متاسفانه سوالات بسیار و البته بی جوابی باقی مانده که با مرگ لوییس بوسیله لورد سدلر نمیتوان به این جوابها رسید مگر اینکه:
1-از زبان کاراکتر دیگری به بیان مشخصات و تاریخچه لوییس بپردازند.
2-نسخه ای ساخته شود و نکات مبهم را رفع کند.
لوییس در روستا به وسیله گانادو های اولیه زندانی میشود و بعد لیون هم گرفتار میشود و بعد از اندک مدتی هر دو را به هم بسته میبینیم.در ان لحظه که به هوش می ایند با هم حرفهایی میزنند که لیون در مورد خاطرات خود در شهر راکون میگوید و لوییس هم میگوید که بله ان دوران را به یاد دارم و کابوس وحشتناکی بوده...
احتمالا لوییس در راکون حضور داشته چون از ان دوران خاطراتی دارد و اگر اینگونه باشد پس میتوان از کاپکام انتظار ساخت نسخه ای از سری رزیدنت اویل در شهر راکون با حضور لوییس را داشت.
پس از گفت و گوی لیون و لوییس یک گانادو با تبر برای کشتن این دو می اید ولی لیون با مهارت قابل تحسین خود به وسیله یک ضربه پا گانادو را ضربه فنی میکند و به گوشه ای پرت میکند.
پس از این صحنه مهیج لوییس و لیون از هم جدا میشوند تا اینکه در یک کلبه متروکه در میان انبوهی از دشمنان خود را میبینند و این اولین لحظه اشنایی لوییس و اشلی هست که با شوخیهای لوییس با اشلی و البته به قول خودمون تیکه انداختن لوییس به اشلی شروع میشه و لوییس میگه عجب بانوی خوشکلی و از اینجور حرفها و برخیمواقع حرفهای مضحکه ای به اشلی میگفت.
در اخر هم لوییس در حالی که نمونه ویروس را بدست اورده بود و خواست که به لیون بدهد اما توسط لورد سدلر قدرت برتر دنیای اویل 4 از بین میرود. لورد سدلر هم نمونه را میبرد و باقی ماجرا که همه میدانید.
نکاتی در مورد لوییس:
1-پلیس اسبق مادرید
2-شخصیتی شوخ طبع
3-به شدت به شخصیت مربوط به فیلم دزدان دریایی کارائیب شباهت دارد
4-طبق گفته هایش از وقایع راکون با خبر بوده است
اشلی گراهام دختر رئیس جمهور آمریکاست یک روز که از دانشگاه بر می گشته توسط افراد ناشناس روبوده میشه و پدرش مأموریت نجات اون رو به لیان میده که داستان نجات اون داستان اصلی اویل 4 روتشکیل میده او احتمالا در دوران اسراتش توسط افراد سدلرآزارواذیت زیادی شده به طوری که وقتی لیان برای نجات اون میاد ابتدا ازاو می ترسه و بعد که لیان به او میگه که از طرف پدرش برای نجات اومده آروم میشه درطول بازی بارها ربوده میشه و دوباره لیان اورونجات میده در آخر هم که با لیان ازجزیره فرار میکنند لیان رو به خونشون دعوت میکنه لیان هم قبول میکنه.
بیوگرافی ایدا ونگ
نام:Ada Wong
تاریخ تولد:1974
قد:173cm
وزن:؟؟؟
گروه خون: AB
او یک دورگه چینی-آمریکایی است که در آمریکا بزرگ شده است.
او جاسوسی دو جانبه است که برای "موسسه سوم" به ریاست وسکر و "موسسه" که درباره آن چیزی معلوم نیست، کار می کند. وی برای دزدیدن اطلاعات با رئیس جدید آزمایشگاه آرکلی، جان رابطه عاشقانه برقرار کرده بود. جان به حدی ایدا را دوست داشت که رمز تمام کامپیوترهای آزمایشگاه را نام او گذاشته بود. جان وقتی که افراد آزمایشگاه ویروسی شدند مرد.
بیو کرافی سدلر

سدلر بنیان گذارو رئیس Los Illuminados هاست که اهداف بزرگی داره.
برای همین افراد زیادی رو برای رسیدن به اهدافش به خدمت گرفته و دختر رئیس جمهور رو میدزده تا اون رو با انگلی به اسم لاس پلاگاس آلوده کنه تا هم برای پس دادنش پول بگیره هم بعد از بازگشتش از تسلطی که روی انگل داره استفاده کنه و قدرت خودش رو تو دولت آمریکا افزایش بده مسلما بعدش قابل وصفه که چی میشه.
انگل پلاگاس از نسلها قبل (فسیلهای این انگل تو بازی قسمت معدن هست که نشون میده سالیان درازه که وجود داره) بین این مردم وجود داشته و زیر حکمرانی خاندان ونزدیکان سدلر بوده.
طبق گفته ایدا تو بازی احتمالش میره که این امواجی که باعث کنترل پلاگاس میشه از عصای سدلر بوجود میاد.
بعد از وسکر به عقیده ی من جالب ترین شخصیت منفی سدلره که حتی تو بازی میبینیم که خودشو اونقدر بالا میدونه که مستقیم سعی نمیکنه لیون رو بکشه (مثلا وقتی لوییس رو کشت میتونست به لیون حمله کنه ولی خواست که سالازار این کارو انجام بده) و این کارو به زیر دستاش میسپاره(البته در آخر بازی چاره ای جز جنگ مستقیم با لیون نداره)،
جالب اینکه هر اتفاقی هرچندان بد هم که براش میفته نگرانی تو چهرش دیده نمیشه
مثلا وقتی کراوزر میمیره سدلر میگه خوشحاله چون میخواست از شر کراوزر خلاص بشه
یا تو آخر بازی وقتی همه ی زیر دستهای اصلیش از بین رفتن میخنده وبه لیون میگه خیلی خوب سرگرمم کردی.
که این ویژکی مختص سدلره.
بهتره تو اویل6 از این جور شخصیتها بیشتر باشه!
بیو کرافی کرازر
نام:جک کرازر
تاریخ تولد:1976
تاریخ مرگ:2004
گروه خون:O
اصلیت:روسی
Operation Javier
در سال 2002 کرازر با همکار جدید
خود،لیان برای گرفتن یک مواد فروش به نام جوایر هیدالگو به یک روستا در
آمریکای جنوبی فرستاده شد.وقتی رسیدند کرازر به لیان گفت که به B.O.Wها
اعتقادی ندارد و لیان به او گفت که انها را دیده است.وقتی وارد شهر شدند با
یک سری زامبی مواجه شدند پس از کشتن بعضی و فرار کردن از بقیه، لیان
درباره ی اتفاقاتی که برایش در راکون افتاده بود گفت و تجربه هایش را به
کرازر منتقل ساخت. کمی بعد با دختری به نام منولا آشنا شدند و با کمک او به
سد بزرگ جوایر رسیدند و فهمیدند که منولا دختر جوایراست و به تی-ورونیکا
مبتلا است و به انها گفت که برای این او را مبتلا کرده اند که بیماری او از
بین برود و انها را به آزمایشگاه پدرش برد. در راه کرازر خطراتی را که
ممکن بوى منولا برای انها داشته باشد را به لیان گوشزد کرد ولی لیان گفت که
او زیر فرمان مستقیم رییس جمهور برای از بین بردن این ویروس به اینجا
فرستاده شده است و کرازر قبول کرد که برای این کار به او کمک کند ولی در
درونش برای جایگاه لیان به او حسودیش می شد.
جوایر برای فهمیدن اندازه ی
قدرت منولا،زنش را که حالا به یک هیولا تبدیل شده بود را می فرستد که انها
موفق به کشتن او می شوند ولی وقتی که داشت می مرد، یک ماده را به طرف
کرازر می اندازد که به بازوی او برخورد کرد و جراحت عمیقی به وجود آورد. که
این ماده باعث مبتلا شدن کرازر به این ویروس می شود.
بعد از مدتی جوایر
که خود را به ویروس V Complexمبتلا کرده بود به انها حمله کرد و انها موفق
به کشتن او شدند. کرازر به این نتیجه رسید که از بین بردن این ویروس کار
اشتباهی است و با استفاده از ان او قدرتمند می شود.
او به گروهی که وسکر تشکیل داده بود پیوست تا قدرتش از این هم بیشتر شود.
Resident Evil 4
کرازر
برای کمک به ایدا در ماموریتش که به دست آورن نمونه انگل بود به اسپانیا
فرستاده شد. کمی بعد وسکر به او ماموریت داد که لیان را بکشد ولی به دلیل
دخالت ایدا موفق نشد دفعه ی بعدی که با لیان رو به رو شد، کرازر بازوی خود
را با استفاده از ویروسی که داشت مثل یک بال کرد که باعث می شد ضربه ها به
او کمتر اثر کنند ولی لیان او را شکست داد. کمی بعد در نزدیکی زندان به قصد
کشتن ایدا به او حمله کرد ولی در خودش توسط او کشته شد.
اینم یه جمله از کرازر: یه مشکلی هست، مثل زمین جنگ است.....آره...مثل مرگ.
بیوگرافی لیان اسکندی
نام:Leon S. kennedy
تاریخ تولد:1977
قد:178cm
وزن:70kg
گروه خون:A
Resident Evil 2
در سال 1998یک روز قبل از فاجعه راکون،لیان خواب میمونه و برای رفتن به شهر راکون که محل کار جدیدش اون جا بوده دیر میکنه.لباس کارش رو می پوشه و راه می یفته. وقتی که می رسه شب شده بوده و تمام مردم داخل شهر زامبی شده بودند و او بی خبر از همه چیز وارد شهر می شود(توی این قسمت کپکام یک اشتباه بزرگ داره اونم اینه که وقتی که لیان رسید شهر قرنطینه شده بوده و او نمیتونسته وارد شهر شده باشه)وقتی یک گروه زامبی رو که می خواستن به او حمله کنند را می بینه شکه می شود. بعد با کلر آشنا می شود. کمی بعد راهشون از هم جدا می شود و هر 2تصمیم میگیرند که بهR.P.Dبروند.لیان آنجا با ایدا آشنا می شود و یک بار وقتی که آنت بیرکین به ایدا شلیک میکنه جلوی گلوله میپره، یک بار هم وقتی یک تمساح بزرگ به او حمله کرده بوده تمساح را می کشد و وقتی که می خواستند با مترو به آزمایشگاه بروند بیرکین بازوی ایدا را زخمی میکند و لیان دنبال دارو می رود وقتی که دنبال دارو میگشت آنت به او می گوید که ایدا یک جاسوس است ولی لیان باور نمی کند در همان لحظه چند لوله ی فلزی روی سر آنت می افتد و او می میرد(خیلی مسخره است که اینهمه بین زامبی ها نمیری آخر سر چند تا لوله بیوفته رو سرت و بمیری)و نمونه G را از کنار او بر می دارد.وقتی دوباره ایدا را می بیند ایدا از او نمونه را می خواهد ولی لیان به او نمی دهد در همان حال آنت می آید و به ایدا شلیک می کند و ایدا می افتد پایین لیان هم نمونه Gرا پرت می کند پایین.بیرکین را با استفاده ازRPG که ایدا انداخته بود می کشد. آخر سر هم به همراه کلر و شری از راکون فرار می کنند. بعد از فرار هم کلر می خواست دنبال برادرش بگردد،تا وقتی که دولت شری را قبول کند لیان سرپرستی او را قبول می کند و به گروه ماموران دولتی می پیونده.
Operation Javier
در سال 2002 لیان به همراه جک کرازر به یک شهر در آمریکای جنوبی فرستاده می شوند تا یک مواد فروش به نام جوایر هیدالگو که آن شهر را زیر سلطه خود برده بود،بگیرند. وقتی به آن شهر می رسند،می بینند که تمام ساکنین شهر به T-virusمبتلا شده اند. وقتی که دنبال جوایر می گشتند دختری به نام منولا را پیدا می کنند که تنها باز مانده شهر بود که در اواخر بازی می فهمند او دختر جوایر و مبتلا به T-veronica virus است. آخر سر جوایر خود را به یک هیولا تبدیل می کند و لیان به همراه کرازر و منولا او را می کشند و با یک هلیکوپتر از آنجا می روند و منولا تحت حمایت دولت میشود و پس از مدتی به لیان گفته می شود که کرازر در یک تصادف مرده است.
Resident Evil 4
در سال 2004به لیان ماموریت داده می شود که اشلی، دختر رئیس جمهور را نجات دهد. او در یک روستا به نام روشن فکران واقع در اسپانیا بود. وقتی به آنجا رسید فهمید که مردم آن جا به نوعی انگل مبتلا شده اند(در اوایل بازی خودش و اشلی به آن انگل مبتلا می شوند ولی اواخر بازی راه درمانش را پیدا می کنند) در طول داستان چندین بار اشلی را پیدا می کند و دوباره او را می برند که در دفعات آخر بردنش او را به یک جزیره می برند.همکار قدیمی و دشمن جدید خود کرازر را می بیند و می فهمد که او اشلی را دزدیده و در دیدار بعدی او را می کشد.چند بار هم ایدا را می بیند و توسط او نجات پیدا می کند ولی هر2 احساسات خود را پنهان کرده و با هم خیلی خشک صحبت می کنند. آخر سر هم مثل دفعه ی قبل ایدا برای او یک RPGمی اندازد تا هیولای آخر یعنی مسوول تمام این اتفاقات عثمان سدلر را بکشدو نمونه آن انگل را از لیان می گیرد و قبل از رفتن دکمه ای را می زند که بمب زمانی ترکیدن جزیره را فعال می کند و به لیان کلید یک جت اسکی را می دهد.لیان و اشلی هم با آن از آنجا فرار می کنند وقتی که اشلی از لیان می پرسد که آن زن کی بود؟ لیان جواب می دهد: قسمتی از من که نمی توانم رهایش کنم.
Resident Evil: Degeneration
در سال 2005 در یک فاجعه دیگر این دفعه در یک فرودگاه و توسط شرکت ویل فارما دوباره کلر را می بیند و با او و چند باز مانده دیگر از آنجا فرار می کنند. در این میان با آنجلا میلر آشنا می شود و معلوم می شود نسبت به او هم احساساتی دارد.(فکر کنم از ایدا ناامید شده وگرنه ایدا خیلی از آنجلا بهتره)بعد لیان به همراه آنجلا توی کارخانه ویل فارما می روند و می بینند برادر آنجلا مبتلا به G-virus شده است با هزار بدبختی او را می کشند و از کارخانه فرار می کنند.
لیان در code :veronica با خبر دادن به کریس که کلر در خطر است، به کلر کمک می کند.
وقتی که مادر و پدرش کشته شدند تصمیم گرفت پلیس شود.
مثل پدرش هیچ وقت تحت هیچ شرایطی سیگار نمی کشد.
- ۹۳/۰۹/۲۲
با مطلبی جدید به روزم
((همه رفتند و من جا ماندم))
منتظر شما خوبان و دیدگاهاتون هستم
موفق باشید
یا علی